دل نوشته
آ
آتشی نمى سوزاند
“ابراهیم” را
و دریایى غرق نمی کند “موسى” را
کودکی، مادرش او را به دست موجهاى “نیل” می سپارد
تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
مکر زلیخا زندانیش می کند
اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند
از این “قِصَص” قرآنى هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد
نمی توانند
او که یگانه تکیه گاه من و توست !
پس
به “تدبیرش” اعتماد کن
به “حکمتش” دل بسپار
به او “توکل” کن
دهه فجر
فجر است و سپیده حلقه بر در زده است / روز آمده، تاج لاله بر سر زده است
با آمدن امام در کشور ما / خورشید حقیقت زافق سر زده است
دهه فجرمبارک
نوگل سه ساله
زنده باد مدرس
پیرمردی است تکبده ،عصایی بر دست،لباسی مندرس برتن،لاغر اندام،زاهد و قانع اما اینها همه ویژگی های مدرس نیست آنچه شهید مدرس را به تقویم تاریخ کشورمان پیوند زد شجاعت ، ظلم ستیزی و مبارزه بی امان او با استعمار بود.
امام خمینی (ره) با همه ویژگی های بی نظیر خود بسیارتحت تاثیر مرحوم مدرس قرارداشت امام مدرس را الگویی برای روحانیون جوان معرفی می کند و می فرماید: من ایشان را دیده بودم او یکی از اشخاصی بود که مقابل ظلم ایستاد مقابل شوروی بزرگ ایستاد مقابل رضا شاه ایستاد تا آخرین نفس ایستاد مدرس تنها مرد بزرگی بود که او با رضاشاه مقابله کرد.
امام که در جوانی در جلسات مجلس به عنوان تماشاچی حضور می یافت فضای مجلس را چنین توصیف می کند:من آن وقت رفتم مجلس برای تماشا جوان بودم مجلس آن وقت که مدرس نبود محتوا نداشت مجلس منتظر بود که مدرس بیاید با این که با او بد بودند ولی مجلس کانه احساس نقص می کرد وقتی مدرس نبود.
امام هر گاه می خواست به قدرت روحانیت اشاره کند از مدرس یاد می کرد تعابیر امام در باره شهید مدرس نیز خواندنی است آنجا که او را روحانی متعهد پاک سیرت و پاک اندیشه ، اولین مرد مجاهد در رژیم منحوس پهلوی ، وارسته و آزاد از هوای نفسانی ،مستقل و ساده زیست معرفی می کنند.
فردا دهم آذر سالرزو شهادت مردی است که سیاست را عین دیانت می دانست و نمونه یک روحانی شجاع و سیاستمدار بود که در برابر ظلم سر خم نکرد .
روزنامه جام جم مورخ 9/9/91
نعمت بلا
«او همانكسی استكه شما را در صحرا و دریا حركت میدهد. هنگامیكه دركشتی، خوش و خرّم نشستهاید و بادهای موافق وزیده و سرنشینانكشتی را آرامآرام، بهسوی مقصد حركت میدهند، همه، شادان و خوشحالند. امّا همین كه طوفان شدید و تندبادكوبندهای میوزد و امواج مهیب دریا ازهرسو بهطرف آن ها هجوم میآورند وكشتی را چون پر كاهی بهاینطرف و آن طرف پرتابكرده و سرنشینانش مطمئن میشوندكه درآغوش بلا قرارگرفتهاند و مرگ را با چشم خود دیده و دست از زندگانی میشویند»،
آنچهكنی، به خودكنی گر همه نیك و بدكنی
نهایت كاری كه میتوانید انجام دهید و حدّاكثر بهرهای كه از این طغیانگریها میتوانید ببرید، ایناست كه چند روزی، «از زندگی زودگذر دنیا بهرهمند شوید». ولی بدانید «سرانجام، بازگشت شما بهسوی خداست و آن گاه استكه او شما را از نتایج اعمالتان آگاه و باخبر خواهد ساخت» و به خدمتتان خواهد رسید.
نكتة قابل توجّه، اینكه آن چه در ایندو آیه آمده، یك اصل كلّی درباره همة ماست كه آلوده به دنیاپرستی و فراموشكاری شدهایم.
بههنگامی كه امواج بلاها ما را احاطه میكنند و دستمان از همهجا كوتاه شده و كارد بهاستخوانمان میرسد و یار و یاوری برای خود نمیبینیم، دست بهدرگاه خدا بر میداریم؛ ختم اَمَّنیُجیب و ختم اَنعام گرفته و هزارگونه عهد و پیمان با او میبندیم و نذر و نیاز میكنیم كه: خدایا، اگر از اینبلا رهایی یابیم، چنین و چنان میكنیم.
امّا اینبیداری و آگاهیكه از فطرت خداپرست ما سرچشمه میگیرد، چندان بهطول نمیكشد و همینكه طوفان بلا فرو نشست و مشكل حل شد، مجدّداً پردههای غَفلت بر قلبمان فرو میافتند؛ پردههای سنگینی كه جز طوفان بلا نمیتوانست آن ها را جابهجا كند. مهم ایناست كه بلا كه آمد و این بیداری حاصل شد، با رعایت تقوا مراقب باشیم كه اینبیداری باقی بماند و همیشه، بندة بیدار خدا بمانیم.
از خداوند میخواهیم ما را همانند بندگان خوبش قرار دهدكه درآرامش، همانقدر به خدا توجّه دارند كه بههنگام سختی. زیرا میدانندكه هر خیر و بركتی كه ظاهراً از عوامل طبیعی به آن ها میرسد،آن هم در واقع از جانب خداست.
سایت تبیان
عاشورا
عاشورا هرروز در کربلای دلمان اتفاق می افتد
کوشش کنیم حسین دل، به دست یزید نفس
تشنه لب شهید نشود.
هوای نفس کشیدن
در این دیار هوای نفس کشیدن نیست
برای هیچ پری فرصت پریدن نیست
خدا به داد دل لاله های تو برسد
به ذهن این همه گل چین به غیر چیدن نیست
هزار سرو روان در پی ات روانه شدند
بلند قامتشان حیف قد خمیدن نیست!
در این کویر خود ساقی؛ آب می گردد
برای نو گل تو وقت قد کشیدن نیست
لطیف تر ز گل یاس کودکان توأند
که حقشان به دل خارها دویدن نیست
به التماس بگویم بیا که بر گردیم
دل لطیف مرا تاب زخم دیدن نیست
سایت تبیان
تا محرم می شود
تا محرم می شود
می گویم آقا جان، اینها چرا به سر و سینه می زنند؟
پدر دست نوازشش را برسر پسر خردسالش می کشد و می گوید: پسرم : سالهای پیش آن
قدیم ترها، یک آقای خوب و نورانی بود که اوا به جرم دفاع از خوبی ها و روشنایی ها
مظلومانه همراه باخانواده اش شهیدش کردند در یک ظهر داغ در روز عاشورا حتی به طفل
خردسالش هم رحم نکردند زنجیر زنان هیات حسینی شهر به شور آمده اند بکوب بر سر و
پشت خود زنجیر می زنند و هم آوا با روضه خوان جوش می آورند پدر که خود نوحه خوان
است و لحظاتی پیش در حسینیه روضه خوانده است با پیراهن مشکی در خیابان به تماشای
جوش و خروش زنجیر زنان ایستاده است در آستانه ی کاروانسرای حاجی امین که سالهاست
ایستگاه توقف هیئتهای عزاداری است پدر عبایش را تا کرده و زیر بغلش گرفته است می نگرد
و می گرید من هم کودکانه اشک می ریزم .نفس زنان از خواب بلند می پرم وای خدای من ،
همه چیز خواب و رویا بوده است مرور خاطرات کودکی بوده است پدر سالهاست به آسمان
کوچ کرده است در ایام سوگواری سالار شهیدان او ما را باعشق حسین آشنا کرد و خودش
رفت.
تا محرم می شود دلها پراز غم می شود
شادمانی می رود هنگام غم می شود
هرچه سوز و هر چه آه و هر چه درد و هر چه داغ
تا محرم می سود با سینه محرم می شود
هر طرف چون دست عباس از نوای روضه ای
عاشقی بر خاک می افتد، سری خم می شود
بر نخیزد تشنه لب ای کاش نوزادی ز خواب
ناله از گهواره تا خیزد محرم می شود
سنت اعزام مبلغ در سیره حضرت رسول
سنت اعزام مبلغ در سیره رسول اکرم (ص)
حوزههاى علمیه شیعه عهدهدار رسالتى هستند كه با اقتدا به سیره پیامبر اكرم (ص) و امامان معصوم (ع) خود را متعهد مىدانند كه زشتىها و ناهنجاریهاى فردى و اجتماعى را ترمیم و اصلاح كنند و زیبایىها و هنجارها را به مردم معرفى كنند و در افق بالاترى بشریت را به جامعهاى سالم و برتر راهنمایى كنند.رسول اکرم صلی الله علیه و اله به عنوان پیامبر الهی سردمدار تبلیغ و به تبع آن اعزام مبلغ بوده اند. مصعب بن عمیر یکی از اولین مبلغانی ست که رسول اکرم او را اعزام نمودند.
مصعب بن عمیر از قبیله بنی عبدالدار و از اصحاب بزرگ رسول خداست. وی از خانواده ای ثروتمند و یکی از زیباترین جوانان مکه بود.
پدر و مادرش به او علاقه فراوانی داشتند و هر گونه امکاناتی را در اختیارش گذارده بودند؛ طوری که قبل از بعثت به زیبایی و ثروت شهرت داشت و پیامبر میفرمود: در مکه کسی را زیباتر و خوشلباستر و متنعمتر از مصعب ندیدم .
هنگامی که پیامبر دعوت عمومی خود را اعلام فرمود، مصعب اولین کسی بود که ایمان آورد. البته از ترس خانواده و خویشاوندانش اسلامش را پنهان داشت و پنهانی نزد پیامبر رفت و آمد میکرد؛ اما یک روز عثمان بن طلحه او را در حال نماز دید و به خویشاوندانش خبر داد.
آنها مصعب را گرفتند و به جرم مسلمان شدن حبس کردند. پس از مدتی توانست از دست آنها برهد و همراه با دیگر مهاجران به حبشه مهاجرت کند؛ اما پس از مدتی زودتر از بقیه به مکه نزد پیامبر بازگشت.
تبلیغ مصعب
پس از پیمان عقبه که گروهی از مردم یثرب (مدینه) با پیامبر بیعت کردند، اسعد بن زراره به نمایندگی از آنان از پیامبر خواست تا برایشان شخصی را بفرستد که به آنها قرآن تعلیم کند و دستورات دیگر اسلام را بیاموزد. پیامبر نیز مصعب را برای تعلیم و تربیت آنان فرستاد. در اثر تبلیغات و تعلیمات این مبلغ توانا، کمکم عدهای جذب اسلام شدند و ایمان آوردند. وی برای مردم قرآن تلاوت میکرد و دستورات اسلام را بیان مینمود؛ به گونهای که مسلمانان در غیاب پیامبر دور هم جمع میشدند و نماز اقامه میکردند.
در اینجا نمونهای از طرز تبلیغ مصعب را بیان میکنیم: « روزی مصعب همراه اسعد بن زراره وارد باغی شدند که در آن، سران قبایل یثرب، مانند سعد بن معاذ واسید بن خضیر حضور داشتند.
سعد به اسید گفت: شمشیر خود را از نیام بیرون بیاور و به سوی آنها برو و بگو که دست از تبلیغ آئین خودبردارند. اسید نیز با چهرهای خشمگین و شمشیری برهنه سر راه آنها را گرفت و سخنان سعد را با لحن شدیدبه آنهاگفت.
مصعب بن عمیر -که روش تبلیغ را از پیامبر گرفته بود- به وی گفت: ممکن است لحظهای بنشینی تا با هم گفتوگو کنیم؟ هر گاه موافق میل شما نباشد، ما از همان راهی که آمدهایم برمیگردیم.
خشم اسید فرو نشست. مصعب آیاتی از قرآن را تلاوت نمود. اسید با شنیدن آیات از خود بی خود شد و هماندماسلام آورد.
هنگامی که اسید بازگشت، سعد بن معاذ برای مقابله با آنها رفت؛ اما همین جریان برای او نیز رخ دارد. در برابر منطق قوی و محکم و بیانات جذاب و شیرین مصعب به زانو در آمد و مسلمان گشت.
سپس نزد قوم خود رفت و اسلام آوردن خود را اعلام کرد. قومش نیز به پیروی از او مسلمان شدند.[1]
این داستان اهمیت آشنایی مبلغ با علوم مختلف به خصوص قرائت قرآن را نشان می دهد. مصعب با تأثیر قرائت خود و بهره گیری از کلمات دلنشین و تأثیر گذار قرآن بر مخاطب خود تأثیر می گذارد.
از طرفی نوع و روش برخورد مصعب به عنوان مبلغ پیامبر می تواند سرلوحه کار مبلغان حوزوی قرار گیرد.
دشواری های تبلیغ مصعب سرلوحه مبلغان حوزوی
مصعب بن عمیر تنها پسر خانوادهاش بود و در سن هجده سالگى به پیغمبر صلى الله علیه و آله ایمان آورد. وقتى پاى تبلیغ دین در میان آمد، پیغمبر صلى الله علیه و آله این جوان هجده ساله را در مكه صدا زد و فرمود: به مدینه برو و در آنجا دین را تبلیغ كن. یعنى رابطهات با پدر و مادر قطع مىشود. لذا چند سالى كه در مدینه بود، پدر و مادر را ندید.
روزى عموى او به مدینه آمد و گفت: یا رسول اللّه! من نیامدهام كه مسلمان شوم. من هم از اهل مكّه هستم. اما این برادرزاده من- مصعب- تنها پسر خانواده است. پدر و مادر او غصهدار شدهاند. بفرمایید تا با من به مكه بیاید، پدر و مادرش او را ببینند.
پیامبر صلى الله علیه و آله به دنبال مصعب فرستاد. مصعب از ندارى، پوست خشك گوسفند را به صورت پیراهن پوشیده بود. وقتى پیامبر صلى الله علیه و آله مصعب را در این حالت دید، اشك در چشمان مبارك آن حضرت حلقه زد، و فرمود: اُنْظُرُوا اِلى رَجُل قَدْ نَوَّرَ اللّهُ قَلْبَهُ وَ لَقَدْ رَأَیْتُهُ وَ هُوَ بَیْنَ اَبَوَیْهِ، یُغَذِّیانِهِ بِاَطْیَبِ الاَْطْعِمَةِ وَ اَلْیَنِ اللِّباسِ فَدَعاهُ حُبُّ اللّهِ وَ رَسُولِهِ اِلى ما تَرَوْنَ.
به مردى نظر كنید كه خداوند دلش را روشن كرده، من او را در كنار پدر و مادرش در مكه دیدم، كه بهترین غذا و نرم ترین لباس را برایش آماده مى كردند، ولى عشق خدا و رسول خدا او را به این شكل زندگى كه مى بینید كشید.
مصعب آمد، سلام كرد. گفت: یارسول الله! فرمایشى داشتید؟ حضرت فرمود: این شخص از مكه آمده است، مىگوید: پدر و مادرت نگرانند. یك سفر تا مكه بیا، تا پدر و مادر تو را ببینند و برگرد. مصعب گریه كرد، گفت: نمىدانم چه كار كنم. یا رسول اللّه! بروم یا نه؟ جبرئیل نازل شد، گفت: خدا مىفرماید: مصعب نرود.
تبلیغ و به ویژه هجرت برای تبلیغ سختی ها و مشقت های خاص خود را دارد. دوری از پدر و مادر و خانواده اولین سختی هجرت تبلیغی ست.
همانطور که ملاحظه کردید مصعب چگونه با انگیزه و مصمم به هدف تبلیغی خویش فکر می کرد و جز این هدف، مسائل دیگر را نمی دید.
طلبه و مبلغی که خود را وقف اسلام کرده نیز گاهی باید این مشقت ها را تحمل کند البته تا جایی که امکان دارد باید بین همه مسائل جمع کرد تا بتوان سختی های تبلیغ را به بهترین نحو پشت سر گذاشت.
منبع: سایت تبیان
باز محرم شد
بازمحرم شد و دلها شکست
از غم زینب دل زهرا شکست
باز محرم شد و لب تشنه شد
از عطش خاک کمرها شکست
آب در این تشنگی از خودگذشت
دجله به خون شد دل صحرا شکست
قاسم و لیلا همه در خون شدند
این چه غمی بود که دنیا شکست