نمک خدا
رسم طایفه ما این است
یکی از همسایه ها نزدش آمد و از دست همسایه دیگرش شکایت کرد و گفت: شب ها با دوستانش دور هم جمع و تا صبح ،به قمار وشرابمشغول می شوند. گفت امشب همسایه ات و همراهانش را به خانه ات دعوت کن من هم خواهم امد. بدون کوچکترین اعتراضی پیشنهاد را پذیرفت و همه را دعوت کرد رئیس اشراربا خوشحالی پرسید: چه شد که به طایفه ماپیوستی؟ او بدون هیچ پاسخی به خانه برگشت و اسباب شام را فراهم ساخت شب علامه محمدتقی مجلسی زودتر از مهمان ها وارد شد وچون دیگر مهمان ها وارد شدند و چشمشان به او افتاد متعجب شدند. رئیس که حضورفردی روحانی را مانع عیش و نوش می دانست خواست او را از میدان در کند پرسید: شیوه ای که شما دارید بهتر است یا روشی که ما درپیش گرفته ایم؟ علامه گفت: هر کدام شیوه کارمان را بیان کند و بعد با هم قضاوت کنیم که کدام بهتر است رئیس گروه اشرار گفت : الحق و الانصاف حرف خوبی است یکی از اوصاف ما این است که وقتی نمک می خوریم نمکدان نمی شکنیم و خیانت نمی کنیم . ملا محمد تقی گفت: من این مطلب را قبول ندارم سردسته اشرارشگفت زده گفت: اتفاقا این از اصول طایفه ماست علامه به او نگاهی کرد و گفت: انصافا آیا تا حالا نمک خدا را نخورده اید پس چطور بارها نمکدان را شکسته اید؟ این سخن مانند آب سردی براتش طغیان انها ریخت و سکوت مجلس را فراگرفت و رنگ خجالت بر چهره همه نقش بست آن ها زیرچشمی نگاهی به هم کردند و بی انکه سخنی بگویند خانه را ترک کردند دلهره سراسروجود صاحبخانه را گرفته بود نزد علامه آمد و گفت اینکه بدترشد کفت صبر کن ببینیم چه می شود صبح روز بعد درب خانه به صدا در آمد وقتی علامه در را گشود رئیس همان گروه را دید که پشت در خانه ایستاده است رئیس زودتر ازعلامه سئوال کرد و گفت دیشب سخن شما مرا به فکر واداشت اینک غسل و توبه کرده و آمده ام مسائل دینی را به من بیاموزید. لبخند رضایت بر لبان محمد تقی نشست و با روی گشاده او را به خانه و از او پذیرایی کرد.
برگرفته از کتاب: پیام پیشگیری- شماره 37-مهر 91