روز آتشنشانی
آتش به حرمت شان گلستان می شود
انفجار، انفجار، انفجارهای پی در پی ، دیوانه و حریص و بد مست می سوزاند و نیست می کرد و نفت را که می بلعید بازگر می گرفت به هر جا که می شد چنگ می انداخت و زغال می کرد و باز منفجر می شد .
هواپیماهای بعثی پالایشگاههای آبادان را بمباران کرده بودند و آتشنشان ها آمده بودند پنجه درپنجه اش بیفکنند و پشتش رابه خاک بمالند و خاکستر سردش کنند که با ز صدای هواپیما آمد تعدادی از آتش نشانها همان جا شهید شدند و تعدادی دیگر را امدادگران نیمه جان به بیمارستان رساندند اما زخمهای آتش کاری بود و آنها دوام نیاوردند و به جمع رفقای شهیدشان پیوستند از آن روز حالا سی و دو سال می گذرد اما هنوز هم صفحه هفتم مهر را که بو می کنی بوی تن های عزیز خاکستر شده را می دهد که در آغوش آتش جا ماندند و صاحبان شان تا گلستان رفتند همین جمعه روزشان بود روز آتش نشان
فرشته ها ، وقت نجات دادن آدمها مجروح نمی شوند ، معلول نمی شوند ، شهید نمی شوند اما اتش نشانهای مجروح و معلول و شهید کم نیستند و به همین خاطر هر بار که از خانواده های شان خداحافظی می گیرند که انگار دیدار آخراست و هر بار بازگشت شان به خانه تولدی دوباره.
برگرفته از روزنامه جام جم مورخ 8/7/91