پند صاحبدل
صاحب دلى ، براى اقامه نماز به مسجدى رفت . نمازگزاران ، همه او را شناختند؛ پس ، از او
خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید . پذیرفت
نماز جماعت تمام شد . چشم ها همه به سوى او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله
نخست منبر نشست . بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود.
آن گاه خطاب به جماعت گفت : مردم !هرکس از شما که مى داند امروز تا شب خواهد زیست
ونخواهد مرد، برخیزد! کسى برنخاست .
گفت : حالا هرکس از شما که خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد! باز کسى برنخاست.
گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما براى رفتن نیز آماده نیستید
استغفار
هر جا غصّه دار شدی استغفار کن
استغفار امان انسان است
به این کاری نداشته باش که چرا محزون شده ای، اذیّتت کرده اند؟ گناهی کرده ای؟
محزون که شدی استغفار کن
چه غم خود را داشته باشی و چه غم مؤمنین را، استغفار غم ها را از بین میبرد
همان طور که وقتی خطا می کنی همه صدمه می خورند
مثلاً وقتی چند نفر کفران نعمت می کنند به همه ضرر می رسد؛
استغفار هم که می کنی به همه ماسوای خودت نفع می رسانی…ا
حاج اسماعیل دولابی
فرصت
روزی در یک پارک زنی با یک مرد روی نیمکت نشسته بودند و به کودکانی که در حال بازی بودند
نگاه میکردند که در حال بازی بودند.
زن رو به مرد کرد و گفت پسری که لباس ورزشی قرمز دارد و از سرسره بالا میرود پسر من
است.
مرد در جواب گفت : چه پسر زیبایی و در ادامه گفت او هم پسر من است و به پسری که تاب
بازی میکرد اشاره کرد.
مرد نگاهی به ساعتش انداخت و پسرش را صدا زد: تامی وقت رفتن است.
تامی که دلش نمیآمد از تاب پایین بیاید با خواهش گفت بابا جان فط 5 دقیقه. باشه؟
مرد سرش را تکان داد و قبول کرد. مرد و زن باز به صحبت ادامه دادند. دقایقی گذشت و پدر
دوباره فرزندش را صدا زد: تامی دیر میشود برویم. ولی تامی باز خواهش کرد 5 دقیقه این
دفعه قول میدهم.
مرد لبخند زد و باز قبول کرد. زن رو به مرد کرد و گفت: شما آدم خونسردی هستید ولی فکر
نمیکنید پسرتان با این کارها لوس بشود؟
مرد جواب داد دو سال پیش یک راننده مست پسر بزرگم را در حال دوچرخه سواری زیر گرفت
و کشت. من هیچگاه برای سام وقت کافی نگذاشته بودم. و همیشه به خاطر این موضوع
غصه میخورم. ولی حالا تصمیم گرفتم این اشتباه را در مورد تامی تکرار نکنم. تامی فکر میکند
که 5 دقیقه بیشتر برای بازی کردن وقت دارد ولی حقیقت آن است که من 5 دقیقه بیشتر وقت
میدهم تا بازی کردن و شادی او را ببینم. 5 دقیقهای که دیگر هرگز نمیتوانم بودن در کنار سایر
از دست رفتهام را تجربه کنم.
تلنگر
و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید; و به پدر و مادر نیکى کنید. هرگاه یکى از آن دو، یا هر دو، نزد تو به سنّ پیرى رسند، کمترین اهانتى به آنها روا مدار; و بر آنها فریاد مزن; و گفتار (لطیف و سنجیده و) بزرگوارانه به آنها بگو.(23) و پر و بال تواضع خویش را از روى محبّت و لطف، در برابر آنان فرود آر; و بگو: «پروردگارا! همان گونه که آنها مرا در کودکى تربیت کردند، مشمول رحمتشان قرار ده.» (24) پروردگار شما از درون دلهایتان آگاهتر است; (هرگاه لغزشى در این زمینه داشتید) اگر صالح باشید (و جبران کنید) او بازگشت کنندگان را مى آمرزد. (25) (اسراء)
عالم زاهد و وارسته زمانش مرحوم شيخ حسين بن شيخ مشكور رضوان اللّه تعالى عليه فرمود:در عالم رؤ يا ديدم در حرم مطهر حضرت ابا عبداللّه (ع) مشرف هستم و حضرت در آنجا تشريف دارند.
يك نفر جوان عرب معدى (دهاتى) وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت سلام كرد و حضرت با لبخند جوابش دادند.فرداى آن شب كه شب جمعه بود به حرم مشرف شدم و در گوشه حرم توقف كردم ناگهان آن جوان عرب معدى را كه در خواب ديده بودم وارد حرم شد و چون مقابل ضريح مقدس رسيد با لبخند به آن حضرت سلام كرد ولى حضرت سيدالشهداء (ع) را نديدم و مراقب آن عرب بودم تا از حرم خارج شد.
عقب سرش رفتم و سبب لبخندش را با امام (ع) پرسيدم .و تفصيل خواب خود را برايش نقل كردم و گفتم چه كرده اى كه امام (ع) با لبخند بتو جواب مى دهد.
گفت : مرا پدر و مادر پيرى است و در چند فرسخى كربلا ساكنيم و شبهاى جمعه كه براى زيارت مى آيم يك هفته پدرم را سوار بر الاغ كرده مى آوردم و يك هفته هم مادرم را مى آوردم .تا اينكه شب جمعه اى كه نوبت پدرم بود چون سوارش كردم مادرم گريه كرد و گفت : مرا هم بايد ببرى شايد هفته ديگر زنده نباشم .
گفتم : باران مى بارد، هوا سرد است ، مشكل است ، نپذيرفت ناچار پدر را سوار كردم و مادرم را بدوش كشيدم و با زحمت بسيار آنها را به حرم رسانيدم و چون در آن حالت با پدر و مادرم وارد حرم شدم حضرت سيدالشهداء (ع) را ديدم و سلام كردم آن بزرگوار برويم لبخند زد و جوابم را داد و از آن وقت تا بحال هر شب جمعه كه مشرف مى شوم حضرت امام حسين (ع) را مى بينم و با تبسم جوابم را مى دهد.
كرامات الحسينية (ع) جلد 1
به نقل از صفحه “سید العرفا، استاد کل آیت الله سيد علي قاضي طباطبايي تبريزی
دل نوشته
آ
آتشی نمى سوزاند
“ابراهیم” را
و دریایى غرق نمی کند “موسى” را
کودکی، مادرش او را به دست موجهاى “نیل” می سپارد
تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش
دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
مکر زلیخا زندانیش می کند
اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند
از این “قِصَص” قرآنى هنوز هم نیاموختی ؟!
که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
و خدا نخواهد
نمی توانند
او که یگانه تکیه گاه من و توست !
پس
به “تدبیرش” اعتماد کن
به “حکمتش” دل بسپار
به او “توکل” کن
دهه فجر
فجر است و سپیده حلقه بر در زده است / روز آمده، تاج لاله بر سر زده است
با آمدن امام در کشور ما / خورشید حقیقت زافق سر زده است
دهه فجرمبارک
نوگل سه ساله
زنده باد مدرس
پیرمردی است تکبده ،عصایی بر دست،لباسی مندرس برتن،لاغر اندام،زاهد و قانع اما اینها همه ویژگی های مدرس نیست آنچه شهید مدرس را به تقویم تاریخ کشورمان پیوند زد شجاعت ، ظلم ستیزی و مبارزه بی امان او با استعمار بود.
امام خمینی (ره) با همه ویژگی های بی نظیر خود بسیارتحت تاثیر مرحوم مدرس قرارداشت امام مدرس را الگویی برای روحانیون جوان معرفی می کند و می فرماید: من ایشان را دیده بودم او یکی از اشخاصی بود که مقابل ظلم ایستاد مقابل شوروی بزرگ ایستاد مقابل رضا شاه ایستاد تا آخرین نفس ایستاد مدرس تنها مرد بزرگی بود که او با رضاشاه مقابله کرد.
امام که در جوانی در جلسات مجلس به عنوان تماشاچی حضور می یافت فضای مجلس را چنین توصیف می کند:من آن وقت رفتم مجلس برای تماشا جوان بودم مجلس آن وقت که مدرس نبود محتوا نداشت مجلس منتظر بود که مدرس بیاید با این که با او بد بودند ولی مجلس کانه احساس نقص می کرد وقتی مدرس نبود.
امام هر گاه می خواست به قدرت روحانیت اشاره کند از مدرس یاد می کرد تعابیر امام در باره شهید مدرس نیز خواندنی است آنجا که او را روحانی متعهد پاک سیرت و پاک اندیشه ، اولین مرد مجاهد در رژیم منحوس پهلوی ، وارسته و آزاد از هوای نفسانی ،مستقل و ساده زیست معرفی می کنند.
فردا دهم آذر سالرزو شهادت مردی است که سیاست را عین دیانت می دانست و نمونه یک روحانی شجاع و سیاستمدار بود که در برابر ظلم سر خم نکرد .
روزنامه جام جم مورخ 9/9/91
نعمت بلا
«او همانكسی استكه شما را در صحرا و دریا حركت میدهد. هنگامیكه دركشتی، خوش و خرّم نشستهاید و بادهای موافق وزیده و سرنشینانكشتی را آرامآرام، بهسوی مقصد حركت میدهند، همه، شادان و خوشحالند. امّا همین كه طوفان شدید و تندبادكوبندهای میوزد و امواج مهیب دریا ازهرسو بهطرف آن ها هجوم میآورند وكشتی را چون پر كاهی بهاینطرف و آن طرف پرتابكرده و سرنشینانش مطمئن میشوندكه درآغوش بلا قرارگرفتهاند و مرگ را با چشم خود دیده و دست از زندگانی میشویند»،
آنچهكنی، به خودكنی گر همه نیك و بدكنی
نهایت كاری كه میتوانید انجام دهید و حدّاكثر بهرهای كه از این طغیانگریها میتوانید ببرید، ایناست كه چند روزی، «از زندگی زودگذر دنیا بهرهمند شوید». ولی بدانید «سرانجام، بازگشت شما بهسوی خداست و آن گاه استكه او شما را از نتایج اعمالتان آگاه و باخبر خواهد ساخت» و به خدمتتان خواهد رسید.
نكتة قابل توجّه، اینكه آن چه در ایندو آیه آمده، یك اصل كلّی درباره همة ماست كه آلوده به دنیاپرستی و فراموشكاری شدهایم.
بههنگامی كه امواج بلاها ما را احاطه میكنند و دستمان از همهجا كوتاه شده و كارد بهاستخوانمان میرسد و یار و یاوری برای خود نمیبینیم، دست بهدرگاه خدا بر میداریم؛ ختم اَمَّنیُجیب و ختم اَنعام گرفته و هزارگونه عهد و پیمان با او میبندیم و نذر و نیاز میكنیم كه: خدایا، اگر از اینبلا رهایی یابیم، چنین و چنان میكنیم.
امّا اینبیداری و آگاهیكه از فطرت خداپرست ما سرچشمه میگیرد، چندان بهطول نمیكشد و همینكه طوفان بلا فرو نشست و مشكل حل شد، مجدّداً پردههای غَفلت بر قلبمان فرو میافتند؛ پردههای سنگینی كه جز طوفان بلا نمیتوانست آن ها را جابهجا كند. مهم ایناست كه بلا كه آمد و این بیداری حاصل شد، با رعایت تقوا مراقب باشیم كه اینبیداری باقی بماند و همیشه، بندة بیدار خدا بمانیم.
از خداوند میخواهیم ما را همانند بندگان خوبش قرار دهدكه درآرامش، همانقدر به خدا توجّه دارند كه بههنگام سختی. زیرا میدانندكه هر خیر و بركتی كه ظاهراً از عوامل طبیعی به آن ها میرسد،آن هم در واقع از جانب خداست.
سایت تبیان
عاشورا
عاشورا هرروز در کربلای دلمان اتفاق می افتد
کوشش کنیم حسین دل، به دست یزید نفس
تشنه لب شهید نشود.