هوای نفس کشیدن
در این دیار هوای نفس کشیدن نیست
برای هیچ پری فرصت پریدن نیست
خدا به داد دل لاله های تو برسد
به ذهن این همه گل چین به غیر چیدن نیست
هزار سرو روان در پی ات روانه شدند
بلند قامتشان حیف قد خمیدن نیست!
در این کویر خود ساقی؛ آب می گردد
برای نو گل تو وقت قد کشیدن نیست
لطیف تر ز گل یاس کودکان توأند
که حقشان به دل خارها دویدن نیست
به التماس بگویم بیا که بر گردیم
دل لطیف مرا تاب زخم دیدن نیست
سایت تبیان
تا محرم می شود
تا محرم می شود
می گویم آقا جان، اینها چرا به سر و سینه می زنند؟
پدر دست نوازشش را برسر پسر خردسالش می کشد و می گوید: پسرم : سالهای پیش آن
قدیم ترها، یک آقای خوب و نورانی بود که اوا به جرم دفاع از خوبی ها و روشنایی ها
مظلومانه همراه باخانواده اش شهیدش کردند در یک ظهر داغ در روز عاشورا حتی به طفل
خردسالش هم رحم نکردند زنجیر زنان هیات حسینی شهر به شور آمده اند بکوب بر سر و
پشت خود زنجیر می زنند و هم آوا با روضه خوان جوش می آورند پدر که خود نوحه خوان
است و لحظاتی پیش در حسینیه روضه خوانده است با پیراهن مشکی در خیابان به تماشای
جوش و خروش زنجیر زنان ایستاده است در آستانه ی کاروانسرای حاجی امین که سالهاست
ایستگاه توقف هیئتهای عزاداری است پدر عبایش را تا کرده و زیر بغلش گرفته است می نگرد
و می گرید من هم کودکانه اشک می ریزم .نفس زنان از خواب بلند می پرم وای خدای من ،
همه چیز خواب و رویا بوده است مرور خاطرات کودکی بوده است پدر سالهاست به آسمان
کوچ کرده است در ایام سوگواری سالار شهیدان او ما را باعشق حسین آشنا کرد و خودش
رفت.
تا محرم می شود دلها پراز غم می شود
شادمانی می رود هنگام غم می شود
هرچه سوز و هر چه آه و هر چه درد و هر چه داغ
تا محرم می سود با سینه محرم می شود
هر طرف چون دست عباس از نوای روضه ای
عاشقی بر خاک می افتد، سری خم می شود
بر نخیزد تشنه لب ای کاش نوزادی ز خواب
ناله از گهواره تا خیزد محرم می شود
سنت اعزام مبلغ در سیره حضرت رسول
سنت اعزام مبلغ در سیره رسول اکرم (ص)
حوزههاى علمیه شیعه عهدهدار رسالتى هستند كه با اقتدا به سیره پیامبر اكرم (ص) و امامان معصوم (ع) خود را متعهد مىدانند كه زشتىها و ناهنجاریهاى فردى و اجتماعى را ترمیم و اصلاح كنند و زیبایىها و هنجارها را به مردم معرفى كنند و در افق بالاترى بشریت را به جامعهاى سالم و برتر راهنمایى كنند.رسول اکرم صلی الله علیه و اله به عنوان پیامبر الهی سردمدار تبلیغ و به تبع آن اعزام مبلغ بوده اند. مصعب بن عمیر یکی از اولین مبلغانی ست که رسول اکرم او را اعزام نمودند.
مصعب بن عمیر از قبیله بنی عبدالدار و از اصحاب بزرگ رسول خداست. وی از خانواده ای ثروتمند و یکی از زیباترین جوانان مکه بود.
پدر و مادرش به او علاقه فراوانی داشتند و هر گونه امکاناتی را در اختیارش گذارده بودند؛ طوری که قبل از بعثت به زیبایی و ثروت شهرت داشت و پیامبر میفرمود: در مکه کسی را زیباتر و خوشلباستر و متنعمتر از مصعب ندیدم .
هنگامی که پیامبر دعوت عمومی خود را اعلام فرمود، مصعب اولین کسی بود که ایمان آورد. البته از ترس خانواده و خویشاوندانش اسلامش را پنهان داشت و پنهانی نزد پیامبر رفت و آمد میکرد؛ اما یک روز عثمان بن طلحه او را در حال نماز دید و به خویشاوندانش خبر داد.
آنها مصعب را گرفتند و به جرم مسلمان شدن حبس کردند. پس از مدتی توانست از دست آنها برهد و همراه با دیگر مهاجران به حبشه مهاجرت کند؛ اما پس از مدتی زودتر از بقیه به مکه نزد پیامبر بازگشت.
تبلیغ مصعب
پس از پیمان عقبه که گروهی از مردم یثرب (مدینه) با پیامبر بیعت کردند، اسعد بن زراره به نمایندگی از آنان از پیامبر خواست تا برایشان شخصی را بفرستد که به آنها قرآن تعلیم کند و دستورات دیگر اسلام را بیاموزد. پیامبر نیز مصعب را برای تعلیم و تربیت آنان فرستاد. در اثر تبلیغات و تعلیمات این مبلغ توانا، کمکم عدهای جذب اسلام شدند و ایمان آوردند. وی برای مردم قرآن تلاوت میکرد و دستورات اسلام را بیان مینمود؛ به گونهای که مسلمانان در غیاب پیامبر دور هم جمع میشدند و نماز اقامه میکردند.
در اینجا نمونهای از طرز تبلیغ مصعب را بیان میکنیم: « روزی مصعب همراه اسعد بن زراره وارد باغی شدند که در آن، سران قبایل یثرب، مانند سعد بن معاذ واسید بن خضیر حضور داشتند.
سعد به اسید گفت: شمشیر خود را از نیام بیرون بیاور و به سوی آنها برو و بگو که دست از تبلیغ آئین خودبردارند. اسید نیز با چهرهای خشمگین و شمشیری برهنه سر راه آنها را گرفت و سخنان سعد را با لحن شدیدبه آنهاگفت.
مصعب بن عمیر -که روش تبلیغ را از پیامبر گرفته بود- به وی گفت: ممکن است لحظهای بنشینی تا با هم گفتوگو کنیم؟ هر گاه موافق میل شما نباشد، ما از همان راهی که آمدهایم برمیگردیم.
خشم اسید فرو نشست. مصعب آیاتی از قرآن را تلاوت نمود. اسید با شنیدن آیات از خود بی خود شد و هماندماسلام آورد.
هنگامی که اسید بازگشت، سعد بن معاذ برای مقابله با آنها رفت؛ اما همین جریان برای او نیز رخ دارد. در برابر منطق قوی و محکم و بیانات جذاب و شیرین مصعب به زانو در آمد و مسلمان گشت.
سپس نزد قوم خود رفت و اسلام آوردن خود را اعلام کرد. قومش نیز به پیروی از او مسلمان شدند.[1]
این داستان اهمیت آشنایی مبلغ با علوم مختلف به خصوص قرائت قرآن را نشان می دهد. مصعب با تأثیر قرائت خود و بهره گیری از کلمات دلنشین و تأثیر گذار قرآن بر مخاطب خود تأثیر می گذارد.
از طرفی نوع و روش برخورد مصعب به عنوان مبلغ پیامبر می تواند سرلوحه کار مبلغان حوزوی قرار گیرد.
دشواری های تبلیغ مصعب سرلوحه مبلغان حوزوی
مصعب بن عمیر تنها پسر خانوادهاش بود و در سن هجده سالگى به پیغمبر صلى الله علیه و آله ایمان آورد. وقتى پاى تبلیغ دین در میان آمد، پیغمبر صلى الله علیه و آله این جوان هجده ساله را در مكه صدا زد و فرمود: به مدینه برو و در آنجا دین را تبلیغ كن. یعنى رابطهات با پدر و مادر قطع مىشود. لذا چند سالى كه در مدینه بود، پدر و مادر را ندید.
روزى عموى او به مدینه آمد و گفت: یا رسول اللّه! من نیامدهام كه مسلمان شوم. من هم از اهل مكّه هستم. اما این برادرزاده من- مصعب- تنها پسر خانواده است. پدر و مادر او غصهدار شدهاند. بفرمایید تا با من به مكه بیاید، پدر و مادرش او را ببینند.
پیامبر صلى الله علیه و آله به دنبال مصعب فرستاد. مصعب از ندارى، پوست خشك گوسفند را به صورت پیراهن پوشیده بود. وقتى پیامبر صلى الله علیه و آله مصعب را در این حالت دید، اشك در چشمان مبارك آن حضرت حلقه زد، و فرمود: اُنْظُرُوا اِلى رَجُل قَدْ نَوَّرَ اللّهُ قَلْبَهُ وَ لَقَدْ رَأَیْتُهُ وَ هُوَ بَیْنَ اَبَوَیْهِ، یُغَذِّیانِهِ بِاَطْیَبِ الاَْطْعِمَةِ وَ اَلْیَنِ اللِّباسِ فَدَعاهُ حُبُّ اللّهِ وَ رَسُولِهِ اِلى ما تَرَوْنَ.
به مردى نظر كنید كه خداوند دلش را روشن كرده، من او را در كنار پدر و مادرش در مكه دیدم، كه بهترین غذا و نرم ترین لباس را برایش آماده مى كردند، ولى عشق خدا و رسول خدا او را به این شكل زندگى كه مى بینید كشید.
مصعب آمد، سلام كرد. گفت: یارسول الله! فرمایشى داشتید؟ حضرت فرمود: این شخص از مكه آمده است، مىگوید: پدر و مادرت نگرانند. یك سفر تا مكه بیا، تا پدر و مادر تو را ببینند و برگرد. مصعب گریه كرد، گفت: نمىدانم چه كار كنم. یا رسول اللّه! بروم یا نه؟ جبرئیل نازل شد، گفت: خدا مىفرماید: مصعب نرود.
تبلیغ و به ویژه هجرت برای تبلیغ سختی ها و مشقت های خاص خود را دارد. دوری از پدر و مادر و خانواده اولین سختی هجرت تبلیغی ست.
همانطور که ملاحظه کردید مصعب چگونه با انگیزه و مصمم به هدف تبلیغی خویش فکر می کرد و جز این هدف، مسائل دیگر را نمی دید.
طلبه و مبلغی که خود را وقف اسلام کرده نیز گاهی باید این مشقت ها را تحمل کند البته تا جایی که امکان دارد باید بین همه مسائل جمع کرد تا بتوان سختی های تبلیغ را به بهترین نحو پشت سر گذاشت.
منبع: سایت تبیان
باز محرم شد
بازمحرم شد و دلها شکست
از غم زینب دل زهرا شکست
باز محرم شد و لب تشنه شد
از عطش خاک کمرها شکست
آب در این تشنگی از خودگذشت
دجله به خون شد دل صحرا شکست
قاسم و لیلا همه در خون شدند
این چه غمی بود که دنیا شکست
بالاترین واجب برای طلبه از نظر ایت الله مظاهری
بالاترین واجب برای طلبه
صبر انواع و اقسامی دارد که یکی از آن ها صبر بر بلا است .
تنها کسانی می توانند هم چون امام حسین علیه السلام بلا را از الطاف خفیه
خدا بدانند و صبر پیشه نمایند و خدا را در آن حالت شکر کنند که لذت ایمان را
چشیده باشند و به مقام بندگی رسیده باشند.
حضرت آیت الله العظمی مظاهری در درس اخلاق خود در تاریخ 17/8/91
درباره صبربرای طلاب و روحانیون این گونه فرمودند
خداوند در ابتدای سوره مزمل آیه 10 می فرماید:
و اصبر علی ما یقولون و اهجرهم هجرا جمیلا
و در برابر آن چه ( دشمنان ) می گویند شکیبا باش و به طوری شایسته از
آنان دوری گزین صبر ام الفضائل است و همه باید صبر داشته باشند.
صبر بر سه گونه است :صبر فردی ، صبر خانوادگی ، صبر اجتماعی
طلبه ها باید حتما هر سه قسم صبر را داشته باشند.
صبر فردی خود بر سه قسم است :صبر در عبادت ، صبر در معصیت ، صبر بر بلا .
هر کدام از این صبر های سه گانه از دیگری مشکل تر و سخت تر است
اشک انار
آسمان آبی تر
آب، آبی تر
من در ایوانم رعنا سرحوض
رخت می شوید رعنا
برگ ها می ریزد
مادرم صبح می گفت: موسم دلگیری است
من به او گفتم زندگانی سیبی است گاز باید زد با پوست
زن همسایه در پنجره اش، نور می بافد ، می خواند
آفتابی یکدست
سارها آمده اند.
تازه لادن ها پیدا شده اند
من اناری را می کنم دانه، به دل می گویم
خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود
می پرد در چشمم آب انار اشک می ریزم
مادرم می خندد
رعنا هم
سهراب سپهری
سرکه فقط خوردنی نیست
سرکه یکی از موادی است که در اکثر خانهها میتوانیم آن را ببینیم؛ از این ماده اسیدی نه
تنها در برخی از غذاها و خوراکیها بلکه در تمیز کردن خانه نیز استفاده میشود.
برای داشتن خانهای تمیز و مرتب لازم نیست در فکر خریداری وسایل جدید باشید؛ با کمی دقت در نظافت و تمیزکاری میتوانید از همان وسایل قدیمی استفاده کنید.
برق انداختن وسایل چوبی
برای برق انداختن و تمیز کردن وسایل، دو قاشق غذاخوری روغن نباتی و چهار قاشق غذاخوری سرکه سفید را در چهار لیوان آب مخلوط کنید و تمامی وسایل چوبی را با آن تمیز کنید تا براق شود؛ سپس آنها را با پارچه خشک تمیز کنید.
برق انداختن استیل
برای برق انداختن استیل، پارچه آغشته به سرکه سفید به کار ببرید؛ تنها کافی است تا مقداری سرکه را با آب مخلوط کنید و آن را روی شیرآلات خود بکشید تا مثل روز اول براق شوند.
كاشی حمام
جرم بین کاشیهای حمام را با استفاده از مسواک آغشته شده به سرکه سفید از بین ببرید؛ البته برای اینکه به بالاترین سطح تمیزی برسید نیاز است كه زحمت بیشتری بکشید، زیرا كه یکبار انجام دادن این کار، کاشیها را کاملاً تمیز نخواهند كرد.
ضدعفونی کردن
برای ضدعفونی کردن و از بین بردن جرم لکههای قهوهای روی دستشویی و حمام، سرکه سفید بریزید و بگذارید چند ساعت بماند. همچنین شیر آب از جنس کروم، گیره حوله، آینه حمام و دستگیرهها را با پارچه نم شده با سرکه سفید تمیز کنید. برای تمیز کردن و از بین بردن جرم، باکتری و یا خمیردندان خشک شده در جا مسواکی، از گوش پاک کن آغشته به سرکه سفید استفاده کنید. برای از بین بردن لایههای رسوب از روی دوش، کمی سرکه به آن بمالید و با برس تمیز کنید؛ البته استفاده از آب گرم نیز میتواند به شما در داشتن یک دوش تمیز کمک کند.
شستن لباس
افزودن یک لیوان سرکه سفید در آخرین مرحله شستوشوی لباس، هر نوع باکتری را از بین خواهد برد؛ البته توجه داشته باشید که این میزان زیاد نشود تا به لباسهای شما نیز آسیب وارد نشود.
سرکه سفید باعث نرمی و خوش بویی لباسها میشود؛ لباسهای سفید را براق خواهد کرد؛ مانع ایجاد الکتریسیته در آنها میشود؛ همچنین رنگ لباسهایی که به تازگی رنگ شده است را ثابت میکند.
ظروف چرب
یکی از بهترین موارد استفاده از سرکه در شستشوی ظروف چرب است؛ دو قاشق غذاخوری سرکه را به کمی مایع ظرف شویی اضافه کنید تا قدرت تمیزکنندگی آن افزایش یابد.
پنجرهها
پنجرههای کثیف خانه همیشه مشکل خانمهای خانه دار بوده است؛ چرا که به درستی پاک و تمیز نمیشوند؛ مخلوطی از 50 درصد سرکه و 50 درصد آب برای تمیز کردن پنجرهها مناسب است.
حقیقت پل صراط
چگونه می توان از پلی باریکتر از مو عبور کرد؟!
در احادیث، روایات و تفاسیر گفته شده: پل صراط از مو باریک تر و از شمشیر تیزتر است، پس چگونه میتوان از چنین پلی عبور کرد؟
یکی از بزرگترین بلاهایی که مستکبرین عالم در گذشته و حال به واسطه جنگ نرم یا جنگ سخت بر سر بشریت و به ویژه مسلمین آوردهاند، «تجزیه و انفکاک کامل» است. خواه در اراضی باشد، یا اقوام و یا حتی حلقات به هم پیوسته اعتقادات، باورها و ارزشهای دینی. چنان مثلاً همه گمان میکنند که «زندگی» چیزی است و «مرگ» چیز دیگری است که یک آن حادث میشود، در حالی که متوجه نیستند که در هر لحظه میمیرند و لحظات گذشته آنها همه متوفی شدهاند!
چنان چه حضرت امیرالۆمنین (علیه السلام) میفرمایند: «هر نفسی که مرد [انسان] میکشد، گامیست که به سوی مرگ مینهد». یا هم چنین گمان میکنند که «غیبت» امری است و «ظهور» امر دیگری است که در لحظهای اتفاق میافتد، در حالی که متوجه نیستند که هر لحظه و هر گام، ظهوری است و در یک نقطه نفس آخر حیات و یا گام ظهور آخر ظهور میرسد.
همین تجزیهی اندیشه در مورد «پل صراط» نیز در اغلب اذهان به وجود آمده است. گمان میکنند که حیات و زندگی دنیوی چیزی و پل صراط چیز دیگری و بیربط با حیات دنیوی آنهاست. در صورتی که پل صراط در محشر، صورت باطنی همین زندگی دنیوی هر کسی میباشد. چنان چه عذاب برزخ و قیامت نیز صورت باطنی گناهان است و نعمات بهشتی نیز صورت باطنی ایمان و عمل صالح است و البته به اضافه فضل پروردگار کریم و رحیم.
معنای باریکتر از مو و تیز تر از شمشیر
از بلایای دیگر، القای سطحینگری، سبک انگاری و بالتبع تنبلی است. اغلب در هر امری میخواهند بدون هیچ زحمتی به نتیجه برسند. مثل قوم حضرت موسی (علیه السلام) که به رغم دیدن معجزات و نیز غرق فرعون، به موسی (علیه السلام) گفتند: تو و خدایت بروید این سرزمین را از دشمنان تخلیه کنید و ساکن شوید، کار که تمام شد، به ما بگویید تا وارد شویم! خدا هم آنها را به 40 سال آوارگی در بیابان مجازات نمود. یا مثل برخی از جوانان امروز که میخواهند در کاری شاغل شوند که ظرف شش ماه بتوانند از یک آپارتمان خوب، خودروی مناسب و زندگی مطلوب برخوردار گردند و ضمن در این مدت زحمتی هم نکشند؟
پل صراط، تبلور و تجلی همین زندگی دنیاست و البته که در این دنیا هم شناخت راه درست (صراط مستقیم) کار دشواری است و زحمت دارد و هم پیمودن آن راه تا رسیدن به کمال نه تنها آسان نیست، بلکه مشقت هم دارد. مثل پیمودن راه برای حصول موفقیتهای دنیوی.
اگر دائم یاد خدا و آخرت خودش بود، اگر خدا محبوب، معشوق و غایت آمالش بود، با کسانی هم نشین میگردد که نه تنها هم مقصد او هستند، بلکه «عند ملیک مقتدر» نشستهاند، و اگر خدا و معاد را فراموش کرد، بدیهی است که توجهش فقط به دنیا و نفس بر میگردد و همنشین شیطان (انحراف و منحرف) میگردد و با همان ها نیز محشور میشود
شیخ طوسی (ره) در رساله «آغاز و انجام» که شامل مباحث مبدأ و معاد است در این باره مینویسد:
«اینكه صراط از مو باریك تر و از شمشیر تیزتر است ، یعنى هم تشخیص دادن وظیفه این چنین است و هم رفتن راه وظیفه اینقدر سخت است . انسان تا بخواهد بفهمد وظیفهاش چیست، مثل اینكه از راهى كه از شمشیر تیزتر و از مو باریك تر است، مىگذرد. و بعد از آن که وظیفه را تشخیص داد وقتى بخواهد به آن وظیفه درست عمل كند، مثل آن است كه مىخواهد از راهى كه از مو باریك تر و از شمشیر تیزتر است عبور كند.»
اما انسان رها نشده است
اما مهم این است که انسان نه برای شناخت حقایق عالم هستی، مبدá معاد و دنیایی که بین این دو است و قوانین مترتب بر آنها رها شده است و نه برای پیمودن صراط مستقیم و گذر از پل صراط تنها مانده است که وحشت کند چگونه بشناسم و بپیمایم. بلکه خداوند متعال هم خودش را و حقایق عالم و اول و آخر را در عقل، فطرت و عالم خارج به او شناسانده و میشناساند:
«سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ» (فصلت، 53)
ترجمه: به زودى نشانههاى خود را در افقها[ى گوناگون] و در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود تا برایشان روشن گردد كه او خود حق است آیا كافى نیست كه پروردگارت خود شاهد هر چیزى است.
و هم به صورت تکوینی و تشریعی هدایت مینماید و همه راهها را نشان و بایدها و نبایدها را بیان میدارد:
«إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا» (الأنسان، 3)
ترجمه: ما راه را به او نشان دادیم خواه شاكر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس.
وهم، حفیط، صبور، رحمان، رحیم، رئوف، صبور، غافر و تواب است و خواهان عبور سالم را در افت و خیزها حفاظت و دستگیری مینماید و پس از زمین خوردن مکرر بلند میکند و او را عبور میدهد.
از این رو فرمود، مکرر و روزی چند مرتبه به صورت واجب و هر چند مرتبه که خواستی و متوجه و متذکر شدی به صورت دلخواه بگو «اهدنا الصراط المستقیم – ما را به بزرگراه مستقیم هدایت نما». این جمله یک دعا است، و دعا یعنی خواستن، یعنی اراده، یعنی تمایل و کشش. پس واقعاً کافیست که بخواهیم.
انسان بدون بلد و راهنمای جامع الشرایط نیز رها نشده است
از سوی دیگر، خداوند کریم برای انسان از جنس خودش راهنمایانی قرار داد که «انسان کامل» هستند. بلدها، پیشوایان و امامانی که خودشان همان «صراط مستقیم» هستند. همان «انعمت علیهم» هستند و فرمود به اینها متمسک شده و تأسی جویید، متوسل شده (وسیله قرار داده) و دامان پاکشان را بچسبید تا به «عروة الوثقی» متصل باشید که هیچ گاه گسسته نمیشود. اینها کشتی نجات هستند، سرنشین آن گردید تا از طوفان و سیل مهلک به سلامت گذر کنید. لذا امام صادق (ع) درخصوص حقیقت پل صراط فرمود:
«صراط مستقیم دو صراط است. یکی صراط در دنیا و دیگری صراط در آخرت. صراط در دنیا امام واجب الاطاعة است. هر کس وی را در دنیا شناخت و به او اقتدا کرد، از پل صراط عبور کرد و هر کس در دنیا او را نشناخت، قدمهایش در پل صراط می لغزد و وارد جهنم میشود» . (نور الثقلین، ج 1، ص 21، ح 91)
پس مهم است که انسان در زندگی دنیوی کدام بلد و راهنما (امام) را برگزیند. امامی که بر صراط مستقیم است و یا امامی که در مسیر سقوط و هلاکت است. بدیهی است که انسان به دنبال هر امام، الگو و پیشوایی باشد، در آخرت نیز به دنبال اوست و به مقصد او میرسد:
«یَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ كِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُوْلَئِكَ یَقْرَۆُونَ كِتَابَهُمْ وَلاَ یُظْلَمُونَ فَتِیلًا» (الإسراء، 71)
ترجمه: [یاد كن] روزى را كه هر گروهى را با پیشوایشان فرا مىخوانیم پس هر كس كارنامهاش را به دست راستش دهند آنان كارنامه خود را مىخوانند و به قدر نخ هسته خرمایى به آنها ستم نمىشود.
همراهان نقش تعیین کنندهای در چگونگی گذر دارند
انسان تنها نیست و نمیتواند تنها زندگی کند و هیچ کاری به تنهایی از او ساخته نیست. ذاتش فقیر و نیازمند است؛ چرا که مخلوق است. لذا نه تنها با عناصر طبیعت ارتباط و اشتراک نزدیکی دارد، بلکه حتی زندگی فردیاش نیز مرتبط و متأثر از زندگی دیگران است، چه رسد به زندگی اجتماعیاش. لذا از روی اجبار یا اختیار، دائم و در هر کاری همراهانی اتخاذ مینماید و این همراهان نقش بسیار مۆثر و تعیین کنندهای در چگونگی زندگی او و گذر از پل صراط دارند. همراه جاهل، بیخیال، سبک سر، خودبین و خودپسند، بیهدف و تابع نفس و غرایز حیوانی، انسان را به مشقت و هلاکت میاندازد. اگر خودش انسان را ندرّد، اسیر مهلکات یاطعمه سایر درّندگان مینماید و همراه عاقل، عالم، قادر، متقی، بصیر، دلسوز … و انسان کامل، آدمی را سالم از این مسیر صعب العبور گذر داده و به سرمنزل محبوب میرساند.
به این همراه در اصطلاح قرآنی و دینی «شفیع» میگویند. شَفَع، دو تایی است در مقابل وَتر که تکی است. مثل نماز شفع که دو رکعت است و وِتر یا وَتر که یک رکعت است. بدیهی است که انسان با هر کس همراه شود، شفیع او همان کس است. با هر کس همنشین شود، هم نشین او همان است. پس مهم است که چه شخص یا اشخاصی را برای همزیستی و همنشینی انتخاب میکند؟ تولی (نزدیکی) به چه کسانی و تبری (دوری) از چه کسانی را سلوک خود در زندگی قرار میدهد؟
پل صراط باطن همین زندگی دنیاست. پس، لازم است همان طور که در کسب و کار، یافتن دوست، قرین و شریک زندگی و یا ساختن یک ساختمان یا پل دقیق هستیم و مترصدیم تا از بهترین علوم، امکانات، مهندسین و همکاران و همراهان استفاده نماییم و راه را بر جاهلان، اغواکنندگان، تخریب کنندگان، شیادان و چپاولگران … ببندیم
اگر دائم یاد خدا و آخرت خودش بود، اگر خدا محبوب، معشوق و غایت آمالش بود، با کسانی هم نشین میگردد که نه تنها هم مقصد او هستند، بلکه «عند ملیک مقتدر» نشستهاند، و اگر خدا و معاد را فراموش کرد، بدیهی است که توجهش فقط به دنیا و نفس بر میگردد و همنشین شیطان (انحراف و منحرف) میگردد و با همان ها نیز محشور میشود.
«وَمَن یَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ * وَإِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ» (الزخرف، 36 و 37)
ترجمه: و هر كس از یاد [خداى] رحمان دل بگرداند، بر او شیطانى مىگماریم تا براى وى دمساز (قرین و هم نشین) باشد * و مسلماً آنها ایشان را از راه باز مىدارند و [آنها] مىپندارند كه راه یافتگانند!
تصمیم با ماست
در نتیجه هر چند شناخت راه آسان نیست و گذر از آن مشکل است، اما همه چیز برای یک عبور مطمئن، موفق و سالم فراهم و مهیا شده است و فقط میماند تصمیم، اختیار و همت خودمان. پل صراط باطن همین زندگی دنیاست. پس، لازم است همان طور که در کسب و کار، یافتن دوست، قرین و شریک زندگی و یا ساختن یک ساختمان یا پل دقیق هستیم و مترصدیم تا از بهترین علوم، امکانات، مهندسین و همکاران و همراهان استفاده نماییم و راه را بر جاهلان، اغواکنندگان، تخریب کنندگان، شیادان و چپاولگران … ببندیم، در ساختن این پل، گذر از آن و ساختن خانه آخرت نیز باید دقیق، جدی، حساس و عامل باشیم.
بخش قرآن سایت تبیان
به مناسبت روز خانواده
یک سینی چای
استاد با یک کارتن بزرگ وارد کلاس شد وآن را روبروی دانشجویان روی میز گذاشت . وقتی کلاس شرع شد بدون هیچ حرفی ،یک شیشه ی بزرگ از داخل آن بیرون آورد بعد چند تخم مرغ و شروع به پرکردن آن شیشه ها با تخم مرغ کرد . سپس از شاگردان خود پرسید« آیا این ظرف پراست» همه گفتند : « بله استاد» سپس استاد ظرفی بیرون آورد که درون آن سنگریزه بود و آنها را آرام داخل شیشه خالی کرد و به آرامی تکان داد سنگریزه ها در فضای خالی بین تخم مرغها قرار گرفتند سپس دوباره از دانشجویان پرسید : «آیا ظرف پر است» و باز همگی موافقت کردند بعد ظرفی از ماسه را برداشت و داخل شیشه ریخت و ماسه ها هم جاهای خالی را پرکردند او یک بار دیگر پرسید آیا ظرف پر است همه گفتند بله
استاد دو فنجان پراز چای کرد و داخل شیشه ریخت گفت : در حقیقت دارم جاهای خالی بین ماسه را پر می کنم همه ی دانشجویان خندیدند استاد گفت حالا من می خواهم که این شیشه نمایی از زندگی شماست تخم مرغها مهمترین چیز در زندگی شما هستند مثل ممعنویات ، خانواده ، فرزندان، سلامتی، دوستان، تحصیل و… که اگر همه چیزهای دیگر از بین بروند ولی اینها باقی بمانند زندگی شما پا برجا خواهد بود اما سنگریزه ها سایر چیزهای قابل اهمیت هستند مثل کار، خانه ، ماشین ماسه ها هم سایر چیزها هستند مثل مسائل خیلی ساده
استاد ادامه داد: اگر اول ماسه ها را در ظرف قرار می دادم دیگر جایی برای سنگریزه ها و تخم مرغها باقی نمی ماند درست مثل زندگیتان . اگر شما همه زمان و انرژی تان را روی چیزهای ساده و پیش پا افتاده صرف کنید دیگر جایی و زمانی برای مسائلی که اهمیت دارد باقی نمی ماند پس به چیزهایی که برای شاد بودنتان اهمیت دارد توجه زیادی بکنید زمانی را برای با خانواده بودن بگذاربد با دوستان و اطرافیانبه سفر بروید همیشه در دسترس باشید اول مواظب تخم مرغها باشید
یکی از دانشجویان دستش را بلند کرد و پرسید استاد ببخشید پس آن دو فنجان چای چه معنی ای داشت؟ استاد لبخند زد و گفت خوب شد پرسیدی پسرم این فقط برای این بود که به شما نشان دهم که مهم نیست زندگیتان چقدر شلوغ و پرمشغله است همیشه در زندگی شلوغ هم جایی برای صرف دو فنجان چای با خانواده هست .